اسماجونم اسماجونم ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
مهلا جونممهلا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
وبلاگ فرشته های ما وبلاگ فرشته های ما ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

♥ اسما و مهلا فرشته های کوچولو♥

کوچولوهای شیطون بلا(مهلایی11ماهه اسمایی 35ماهه)

سلام عزیزای دلم شیطون بلاها ماشالله هزار ماشالله اونقدر شیطون و بلا شدین که دیگه نمی تونیم بهتون برسیم از بس شلوغی میکنین که دست و باهاتون سالم نمی مونن اسما جونم تو که از همه بلاتر دیگه حرف گوش نمیکنی و به شلوغی خودت ادامه میدی ما میگیم ندو کو گوش شنوا تو کوچه و خیابون اوقدر میدویی و زمین میخوری که باهات زخمی میشن زانوهاتو اگه ببینی جایی چند تا زخمت مونده  درسته میگن بچه باید زمین بخوره و خودش بلند شه تا بزرگ شه و بزرگ شدن و بفهمه  ولی وقتی تو زمین میخوری اونقدر ناراحت میشم که نگو وقتی زخماتو میبینم اونقدر بوسشون  میکنم که نگو تو هم عادت کردی هر موقع هرجات زخمی بشه میاری بهم  نشون  میدی و میگی بوس...
26 خرداد 1393

و چند قدمی مانده .........

به یک سالگی مهلا جونم و سه سالگی اسما جونم  وااااااای خدای من چقدر این زمان زود میگذره انگار دیروز بود که داشتم از اومدن مهلایی مینوشتم انگار دیروز بود که   واسه تولد یک سالگی اسما جونم برنامه ریزی میکردم الان درست شده سه سال یعنی سه ساله که اسمایی  باماهاست یعنی الان حدود یک ساله که مهلایی اومده تو جمع خونواده ما ....خدایا هزاران مرتبه شکر ..هرچقدر   شکر گذار باشیم بازم کمه ...الان مهلا جونم دیروز تو 11 ماهیگت رو تموم کردی و رفتی به 12 ماهگیت یعنی داری   خانوم میشی و یک سال از عمر قشنگت داره میگذره وو تواسما جونم دیروز 34 ماهگیت رو تموم کردی کردی و   وارد  35 ماهگیت شدی یعنی یک...
4 خرداد 1393

10 ماهگی مهلا جونم و راه رفتنش

اولین قدم هات مبارک باشه عزیز دلم انشالله که همیشه  تو بهترین راه ها قدم بزاری و تو مسیر زندگیت موفق و قدمات استوارتر باشه .....قربوناین مهلا کوچولوی ناز برم من که عاشق راه رفتنه از 9 ماهگی سعی داشتی راه بری و رو پای خودت وایسی البته از 9 ماهگی خودت به تنهایی میتونستی بیستی و چند قدمی هم راه میرفتی  ولی از 10 ماهگی به بعد دیکه به تنهایی خودت میتونی راه بری درسته خودت بلند شدن و بلد نبودی و هر وقت  میخوردی زمین باید چهار دست و پا میرفتی از یه جایی میگرفتی و بعد بلند بشی ولی ماشالله هزار ماشالله یک  هفته نشده اونم یاد گرفتی و خودت میتونی راه بری عزیز دلم الانم که دارم اینو مینویسم11ماهگیت    تم...
4 خرداد 1393

9 ماهگی مهلا جونم و شیرین زبونیش

سلام مهلا جونم عزیز دلم الهی فدات شم که با اون قد نیم وجبیت شروع به حرف زدن کردی تو این نمیدونی چقدر با اون حرف زدنت چقدر خوشحالمون کردی واااااااای نمیدونی که چقدر شیرین کلمات رو میگی و همه رو شاد میکنی  ماشالله هزار ماشالله خیلی زود حرف زدی الهی فدات شم مهلا جونم اولین کلمه ی که گفتی مامان بود که میگفتی مام مام   وای قربونت برم که هر موقع مامانت و میدیدی میگفتی مام مام یعنی مامان و بعد از اون ده  ده رو گفتی یعنی بیا بیا و ..ااای جونم که آچ رو هم میگی آچ به معنی باز کن ..اولا که آچ و یاد گرفته بودی میرفتی پشت در میگفتی آچ آچ یعنی باز کن من برم الهی فدات شم که الانم هر موقع آیفون در میزنه زودی میری ...
4 خرداد 1393

عکس های بهاری از عزیزای دلم (فروردین و اردیبهشت)

با خوبی ها و بدی ها، هرآنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد، برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، سالی دیگر گذشت روزهایتان بهاری و بهارتان جاودانه باد   و چند تا از عکس های دیگه از فروردین ماه و اردیبهشت ماه  و عکس از یک روز بهاری تو شهر بازی  ​ مهلایی داره آبجی شو تماشا میکنه  ​ مهلا جونم الهی فدات شم اینجا 9 ماهته و مکیدن و یاد گرفتی با نی میتونی شیر و آبمیوه بخوری الهی فدای اون خوابیدنت بشم من که اون رو...
4 خرداد 1393
1